■ پدرها و مادرها و آموزگاران بخوانند: دانشآموزان مستعد و «علوم انسانی»دانش آموزان مستعدی که پایه نهم را تمام می کنند و در آستانه انتخاب رشته قرار می گیرند، معمولاً از سوی اطرافیان شان تحت فشار قرار می گیرند که یا در رشته ریاضی ادامه تحصیل دهند یا علوم تجربی. این فشار، البته در بسیاری از موارد نامحسوس است و دانش آموز بی آن که بداند در یک فضای روانی غیرعلمی قرار دارد، تصمیم می گیرد. کسب نمرات خوب در علوم و ریاضی، الزاماً به این معنا نیست که دانش آموز علاقه مند به رشته های ریاضی و تجربی یا حتی مستعد تحصیل در این رشته هاست. بسیاری از دانش آموزانی که به صرف نمرات خوب شان در ریاضی و علوم، در رشته های ریاضی و تجربی ادامه تحصیل می دهند، در اعماق وجودشان به رشته علوم انسانی یا رشته های فنی علاقه مند هستند ولی تحت فضای روانی موجود، خلاف علاقه مندی درونی شان حرکت می کنند و در رشته هایی تحصیل می کنند، که حتی اگر آینده شغلی شان را تامین کنند، قادر به تامین آرامش روحی عمیق شان نخواهند بود.
با کلیک بر روی تصویر، مطلبی دیگر مرتبط با موضوع، در دسترس شما خواهد بود.استاد سهیل رضایی، روان شناس عمق نگر، در یکی از سخنرانی هایش می گفت که پزشک جراحی در دهه ۵۰ زندگی اش به او گفته است که تازه متوجه شده که باید نقاش می شده است نه جراح! و از این که زندگی اش را در مسیری خلاف شادابی روح اش پیموده است، اظهار پشیمانی می کرد.
موضوع این نوشتار، رشته علوم انسانی است و لذا موضوع رشته های فنی و هنری را به زمان دیگری موکول می کنیم.
اگر نگاهی به دانشگاه های آمریکا داشته باشید، خواهید دید که اکثر دانشجویان آمریکایی در رشته های علوم انسانی تحصیل می کنند و اغلب دانشجویان خارجی در رشته های فنی و پزشکی. علت کاملاً مشخص است: استراتژیست های آمریکایی به درستی دریافته اند که جامعه را فارغ التحصیلان رشته های علوم انسانی هدایت می کنند؛ فیلسوف ها با تولید اندیشه های کلان، سمت و سوی راهبردی جامعه را تعیین می کنند، جامعه شناسان به اصلاح و بهبود رفتارهای عمومی جامعه می پردازند، متخصصان سیاست و دیپلماسی، منافع داخلی و بین المللی کشورشان را تامین می کنند، روان شناسان مراقب سلامت روانی افراد هستند، اقتصاددانان رویکردهای اقتصادی جامعه را می پایند تا معیشت مردم ناخوش نشود، تاریخ دانان، از میراث تاریخی مراقبت می کنند و علقه های مردم با ریشه هایشان حفظ می کنند و ... .
آنها می دانند برای ساختن مثلاً یک خودرو، تعداد محدودی مهندس لازم است اما برای این که همان خودرو را در ژاپن، مالزی، ایران، عربستان، نیجریه، صربستان، پرتغال، مکزیک، بزریل و کانادا بفروشند، به تعداد زیادی جامعه شناس، روان شناس، هنرمند، طراح کمپین های بازاریابی و ... نیاز دارند تا هر کدام شان با شناختی که از فرهنگ و اقتضائات جوامع مختلف دارند، آن را در اقصی نقاط دنیا معرفی و تبلیغ کنند تا زمینه فروش و سودآوری اش فراهم شود.
آنها خوب می دانند که در شرایط عادی، یک خانواده، یک بار نیاز به ساختن خانه خواهد داشت و هر چند ماه یک بار نیازمند پزشک می شود ولی همان خانواده در تمان مدت زندگی، نیازمند و درگیر علوم تربیتی، روان شناسی، سیاست، اقتصاد و ... است. لذا در عین تربیت بهترین مهندسان و پزشکان، تعداد بیشتری از افراد مستعد جامعه رادر رشته های علوم انسانی جذب می کنند.
در ایران به غلط فکر می کنند که علوم انسانی، رشته حفظیات است در حالی که علوم انسانی واقعی، اساساً حفظیات نیست بلکه برعکس، توانمندی مواجهه، تحلیل و حل مشکلاتی است که در هر لحظه و از جایی به جایی دیگر، متفاوت اند. اگر در یک شهر، طلاق زیاد شده است و نیازمند واکاوی های جامعه شناسانه است، تحقیقات و راهکارهای آن شهر، الزاما در شهر مجاورش کاربرد نخواهد داشت. در حالی که اگر این رشته، حفظیات محور بود، با حفظ یک نسخه می شد همه مشکلات را حل کرد.
وانگهی، علوم انسانی در بسیاری از رشته ها، نیازمند وجود متخصصانی از همان جامعه است؛ قطعاً یک جامعه شناس ایرانی که خود عضوی از جامعه ایرانی است، در بررسی مشکلات اجتماعی ایران و رائه راهکار ، در شرایط برابر علمی، بهتر از یک جامعه شناس خارجی عمل می کند. اما پزشکی که عمل قلب باز انجام می دهد، می تواند آمریکایی باشد و قلب یک روس را عمل کند یا روس باشد و یک آفریقایی را مداوا کند.
قطعاً جامعه به متخصصان رشته های ریاضی و تجربی نیاز دارد؛ همین خانه هایی که در آنها نشسته ایم و سلامت جسمی که داریم را مرهون متخصصان رشته های مرتبط هستیم. سخن این است که نباید همه دانش آموزان مستعد به سمت رشته های پزشکی و مهندسی سوق داده شوند و نتیجه، انباشت فارغ التحصیلان این رشته ها و بیکاری آنها باشد ولی در همان حال، تعداد جامعه شناسانی که بتوانند برای معضلات انباشته شده جامعه ایران، راهکار علمی دهند به تعداد انگشتان یک دست نباشد یا در عین نیاز به روان شناسان خبره، در این زمینه کمبودهای اساسی داشته باشیم.
زمان آن رسیده است که نگرش ها را تغییر دهیم؛ این که فضایی ایجاد کنیم که مستعدها، ریاضی و تجربی بخوانند و بقیه علوم انسانی و رشته های هنرستانی، اول از همه ظلم به فرزندان مان است که در فضای روانی آلوده، انتخاب رشته و در واقع انتخاب سرنوشت می کنند و سپس، ظلم به کشور است چون رشته های سرنوشت ساز علمی از وجود افراد مستعد محروم می مانند و کشور آسیب می بیند.
البته خوشبختانه باید گفت که در سال های اخیر، این روشن اندیشی در میان بسیاری از خانواده ها و معلمان شکل گرفته است و رشته علوم انسانی شاهد ورود دانش آموزان ممتازی است که استعداد تحصیلی شان اجازه تحصیل در رشته های ریاضی و تجربی را می داد ولی آنها علاقه مندی های شخصی را بر همه چیز ترجیح داده و راه درست را انتخاب کرده اند. این بسیار نویدبخش است و باید روند تازه شکل گرفته تقویت شود، به خاطر روح و روان و آینده فرزندان مان و به خاطر فردای کشور.
برگرفته از :
عصر ایران